جدول جو
جدول جو

معنی لنگ ماندن

لنگ ماندن((لَ. دَ))
معطل ماندن، بیچاره شدن
تصویری از لنگ ماندن
تصویر لنگ ماندن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لنگ ماندن

لنگ ماندن

لنگ ماندن
معطل ماندن بیچاره شدن: من حرفی ندارم این پول را بتو بدهم اما خودم لنگ میمانم
فرهنگ لغت هوشیار

تنگ ماندن

تنگ ماندن
تنگ اندرماندن. گرفتار شدن. در سختی و مضیقه گیر کردن. راه فرار و نجات مسدودماندن. در سختی و فشار و بی چیزی ماندن:
شکیبایی و تنگ مانده به دام
به از ناشکیبا رسیدن به کام.
ابوشکور.
و بهر طریقی کار بر لشکر شریک سخت کردندتا لشکر به تنگ اندر ماندند و گرسنه شدند. (تاریخ بخارا ص 75)
لغت نامه دهخدا

لنگاندن

لنگاندن
وادار به لنگیدن کردن، لنگان لنگان به حرکت در آوردن
لنگاندن
فرهنگ فارسی عمید