جدول جو
جدول جو

معنی لنز

لنز
عدسی، عدسی نازک و بسیار شفافی از جنس پلاستیک یا شیشه نشکن که برای اصلاح شکست نور مستقیماً روی کره چشم گذاشته می شود
تصویری از لنز
تصویر لنز
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لنز

لوز

لوز
بادام، میوه ای کوچک، کشیده و تقریباً بیضی شکل با دو نوع تلخ و شیرین که روغن آن مصرف دارویی دارد، گیاه درختی این میوه با برگ های باریک و گل های صورتی، چشم معشوق
لوز
فرهنگ فارسی عمید

لنج

لنج
لب، لپ، دو طرف دهان از بیرون، برای مِثال نه همه کار تو دانی نه همه زور تو ر ا ست / لنج پرباد مکن بیش و کتف برمفراز (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۵)
لنج
فرهنگ فارسی عمید

لنگ

لنگ
یک پای انسان از بیخ ران تا سر انگشتان، نیمی از بار
یکی از چیزی که جفت باشد مانند لنگۀ کفش، لنگۀ جوراب
لنگ کردن: در ورزش در کُشتی پای خود را به پای حریف بند کردن و او را به زمین زدن
لنگ
فرهنگ فارسی عمید

لنگ

لنگ
انسان یا حیوانی که پایش آسیب دیده و نتواند درست راه برود، پای آسیب دیده که بلنگد، خسته و وامانده، برای مِثال پای ما لنگ است و منزل بس دراز / دست ما کوتاه و خرما بر نخیل (حافظ - ۱۰۱۹)، نیازمند به چیزی
لنگ کردن: آسیب رساندن به پای کسی، به گونه ای که بلنگد، کنایه از کاری را تعطیل کردن، کنایه از توقف کردن قافله میان راه
لنگ
فرهنگ فارسی عمید