جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لند

لند

لند
سخنی که زیر لب از روی خشم و اوقات تلخی گفته شود
لند لند: غرغر
لند لند کردن: غرغر کردن
لند
فرهنگ فارسی عمید

لند

لند
نام شهری از سوئد جنوبی، دارای 23000 تن سکنه و دانشگاهی مشهور
لغت نامه دهخدا

لند

لند
دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، واقع در 48هزارگزی شمال خاوری کیاسر. کوهستانی، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 200 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و ارزن. شغل اهالی زراعت و مختصرگله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی و راه آن مالرو است. گله داران زمستان به قشلاق قره طقان میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به لندر و مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 130 شود
لغت نامه دهخدا

لند

لند
پسر که مقابل دختر است، آلت تناسل را گویند و به زبان هندی نیز آلت تناسل باشد. (برهان). شرم مرد:
یا ایها اللوند مرا پای خاست لند.
(از فهرست دیوان سوزنی).
توئی که لندی و سیکی به هندوی و به ترکی
توئی که... و ایری به فارسی و به تازی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

لند

لند
از توابع چهاردانگه شهریاری بهشهر، به احتمال تغییر شکل یافته ی لحن است، در برهان قاطع زیر لب
فرهنگ گویش مازندرانی