جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لم دادن

لم دادن

لم دادن
بر بالش یا مخده یا صندلی راحتی و غیره برای تمدداعصاب و استراحت تکیه کردن لمیدن: ساعتها پای کرسی لم میداد و دل نمی کند
فرهنگ لغت هوشیار

لم دادن

لم دادن
یک بری بر بالش یا مخده ای تکیه کردن برای تمدد اعصاب. لمیدن. به راحت به یک سوی بدن نیمه دراز کشیدن.
- در ماشین های شخصی لم دادن یا لمیدن، یک بری تکیه کردن
لغت نامه دهخدا

رم دادن

رم دادن
ترساندن و فرار دادن، بیشتر دربارۀ جانوران می گویند
رم دادن
فرهنگ فارسی عمید

لب دادن

لب دادن
بوسه دادن: لب بخسرو ده و آنگاه به لاغ با مگس گو ز شکر دور مشو. (امیر خسرو لغ) یا لب دادن ظرفی. بعضی از ظرفها چون مایعی از آنها سرازیر کنند در ظرف دیگر پراکنده نشود آنرا لب دادن گویند بر خلاف ظرفی که لب ندهد (آب یا مایع مستقیم در ظرف زیرین فرونریخته وبزمین ریزد)
فرهنگ لغت هوشیار