جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لم

لم

لم
حالتی است میان نشستن و دراز کشیدن برای آسودن، استراحت کردن، آسایش، آسودن و خفتن فن تردستی در کاری
فرهنگ لغت هوشیار

لم

لم
حالتی میان نشستن و دراز کشیدن، پشت دادن به بالش برای استراحت
حرف نفی، نه
لم دادن: تکیه دادن، لمیدن
لم
فرهنگ فارسی عمید

لم

لم
مُرَکَّب اَز: لَِ + م َ، مخفف ’ما’ی استفهامیه، حرف یستفهم به و اصله ’ما’ وصلت بلام فحذفت الالف. بهر چه. برای چه. چرا. از چه. ز چه. لِمَه. (منتهی الارب)، صاحب غیاث اللغات گوید: فارسیان در محاورۀ خود به این معنی نیز میم را ساکن خوانند و به معنی سبب پرسی واعتراض مستعمل کنند و در محاورۀ عربی در صورت الحاق یاء نسبت میم را مشدد خوانند. (غیاث) :
و قائله لِم عَرتَک َ الهموم
و امرک ُممتثل فی الامم
فقلت ُ دَعینی علی غُصتی
فَاِن الهموم بقدر الهمم.
صاحب بن عباد (ازسندبادنامه ص 53)،
ذات او سوی عارف عالم
برتر از این و کیف و از هل و لم.
سنائی.
فقیهان طریق جدل ساختند
لِم َ لانسلم درانداختند.
سعدی.
- مطلب لم، هو السؤال عن السبب الذی لاجله وجد الشی ٔ و لولاه لما وجد ذلک الشی ٔ کقولنا لم العقل موجود
لغت نامه دهخدا