مُرَکَّب اَز: لَِ + اﷲ، برای خدا. بی غرض شخصی. خدا را. گاه گویند ﷲ را با مزید کردن را و همان معنی خواهند، یعنی قدما با بودن لام در اوّل، راء نیز به آن ملحق میکرده اند: از بهر ﷲ تعالی فریاد رس. (اسکندرنامه نسخۀ آقای سعید نفیسی)، گفت ﷲ و فی اﷲ ای سره مرد آن کن از مردمی که شاید کرد. نظامی. - ﷲ ابوک (در تعجب و در مدح) ، برای خداست خوبی پدر تو که چون تو پسر شریف و فاضل زاد. (منتهی الارب)، - ﷲ الحمد، سپاس مر خدای را. - ﷲ المنه، سپاس خدای را. - ﷲ انت، خدا نگهدارتو باد. خدایت ترا نگهدار باد. - ﷲ تلاده، به معنی ﷲ درّه است. - ﷲ ثوباه، به معنی ﷲ درّه است. (منتهی الارب)، - لِلّ̍ه ِ دَرﱡ قائِلِه، لِلّ̍ه ِ درّه. خیر و خوشی باد گوینده را. ﷲ دَرﱡ قائل: هر نکته ای که گفتم در وصف آن شمائل هر کس شنید گفتا ﷲ دَرﱡ قائل. حافظ. - ﷲ دَرﱡک، خیر تو باد. خوش باد تو را. خیرت باد: بوبکر را بونصر گفت ﷲدرّکما که شما دو تنید. (تاریخ بیهقی ص 522)
مأخوذ از کلمه پادشاه، و در تداول ترکان عثمانی صاحب رتبۀ پاشائی و آن رتبه ای از مراتب کشوری و لشکری است، لقبی از القاب آن مملکت، و نیز بمعنی آقا و خواجه و سید مستعمل است نی. نای. قَصب (در دیلمان و گیلان)
لوله ی کوتاهی از جنس نی برای هدایت ادرار نوزاد از گهواره.، استخوان ساق پا و دست، نی، ساقه ی نی، پایه ی چوبی برای بافتن پرچین دور مزارع، سبد یا طبقی که از چوب و یا نی بافند