جدول جو
جدول جو

معنی لگد انداختن

لگد انداختن((~. اَ تَ))
جفتک انداختن، کنایه از سرکشی کردن
تصویری از لگد انداختن
تصویر لگد انداختن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لگد انداختن

لگد انداختن

لگد انداختن
لگد افکندن. لگد زدن. جفتک انداختن چنانکه اسب و خرو جز آن، امتناع ورزیدن. تن درندادن به عملی یا معامله ای و امثال آن. نپذیرفتن امری را
لغت نامه دهخدا

لرد انداختن

لرد انداختن
لرد انداختن سرکه و آب غوره و غیره، لرت افکندن. لرد افکندن. رجوع به لِرت افکندن و لرد و لرت افکندن شود
لغت نامه دهخدا

بلند انداختن

بلند انداختن
بجای مرتفع انداختن، بی نهایت ستایش کردن
بلند انداختن
فرهنگ لغت هوشیار

لنگ انداختن

لنگ انداختن
در ورزش در زورخانه پرتاب کردن لنگ از طرف مرشد میان دو کشتی گیر که در گود گرم کشتی هستند تا به خوشی از یکدیگر جدا شوند
کنایه از تسلیم شدن و ترک نزاع کردن
لنگ انداختن
فرهنگ فارسی عمید

لنگر انداختن

لنگر انداختن
مقابلِ لنگر کشیدن، از حرکت باز داشتن کشتی با انداختن لنگر آن در آب، توقف کردن کشتی در بندر
کنایه از اقامت طولانی داشتن در جایی
لنگر انداختن
فرهنگ فارسی عمید

گود انداختن

گود انداختن
گود کردن محلی، گود کردن چنانکه بیماری چشم کسی را
گود انداختن
فرهنگ لغت هوشیار