جدول جو
جدول جو

معنی لگام انداختن

لگام انداختن((~. اَ تَ))
مرکب را از سرکشی باز داشتن
تصویری از لگام انداختن
تصویر لگام انداختن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لگام انداختن

لگام انداختن

لگام انداختن
بازداشتن مرکب را از سرکشی و نافرمانی کردن:
آه ما رو به فلک کرد که مانع گردد
توسن سرکش ما را که لگام اندازد.
ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

نگاه انداختن

نگاه انداختن
نظر انداختن. نظر کردن. عنایت و التفات کردن:
مکن چو شمع به یک خانه نور خود را صرف
چو آفتاب به هر روزنی نگاه انداز.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

دام انداختن

دام انداختن
تعبیه کردن دام. دام فروگستردن. دام فرونهادن. دام افکندن. دام نهادن. (آنندراج). دام چیدن. (غیاث اللغات). مقابل دام فروچیدن و دام برداشتن
لغت نامه دهخدا

لگد انداختن

لگد انداختن
لگد افکندن. لگد زدن. جفتک انداختن چنانکه اسب و خرو جز آن، امتناع ورزیدن. تن درندادن به عملی یا معامله ای و امثال آن. نپذیرفتن امری را
لغت نامه دهخدا