جدول جو
جدول جو

معنی لک گذاشتن

لک گذاشتن((~. گُ تَ))
متهم کردن، رسوا کردن
تصویری از لک گذاشتن
تصویر لک گذاشتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لک گذاشتن

لک گذاشتن

لک گذاشتن
متهم کردن رسوا کردن: دختره بی شرم خ... میخواهی لک روی دخترم بگذاری ک
فرهنگ لغت هوشیار

پس گذاشتن

پس گذاشتن
پشت سر گذاشتن بعقب گذاشتن: (همه مسابقه دهندگان را پس گذاشت)
پس گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار

جا گذاشتن

جا گذاشتن
به جا نهادن، قرار دادن، چیزی را در جایی گذاشتن
جا گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید

هم گذاشتن

هم گذاشتن
بستن بر هم نهادن (کتاب دفتر و غیره را)، سروته مطلبی را درز گرفتن موضوی را که مطرح مذاکره است ناگفته نهادن، یا هم گذاشتن چشم. بستن پلکهای چشم، نادیده انگاشتن، اغماض کردن
فرهنگ لغت هوشیار