جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لفت دادن

لفت دادن

لفت دادن
بهم زدن، زیر و رو کردن، بیش از آنچه هست نمودن، لعاب دادن و لفتش دادن
فرهنگ لغت هوشیار

لفت دادن

لفت دادن
بهم زدن. زیر و رو کردن. جنبانیدن از جای خود: انگورها را لفتش مده غُجمه مِرَه، یعنی زیر و رو مکن و مجنبان انگورها را که حبه حبه خواهد شد و حبه ها از خوشه ها جدا میشود (به لهجۀ خراسانی) ، لفت دادن کاری یا سخنی یا چیزی را، بی فایدتی و علتی به درازا کشیدن آن. بیش از حد لزوم از آن گفتن. اغراق در امری درآوردن. بیش از آنچه هست نمودن. رجوع به لفت و لعاب دادن و لفتش دادن شود
لغت نامه دهخدا

تفت دادن

تفت دادن
تفت دادن گوشت و مانند آن. کمی حرارت دادن تا رنگ آنها بگردد حرارت دادن
فرهنگ لغت هوشیار

الفت دادن

الفت دادن
سازوار کردن. دوست و مونس گردانیدن. الفت افکندن. خوگر کردن: اِجماع، الفت دادن. (منتهی الارب) :
بنرمی سنگ را با شیشه الفت میتوان دادن
در آن ساعت که پای کارسازی در میان باشد.
میرزا شمس الدین شهرستانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

تفت دادن

تفت دادن
کمی در تابه برشته کردن. کمی سرخ کردن. بی روغن و آبی حرارت دادن به چیزی، در ظرفی برآتش نهاده. در آشپزی بودادن چنانکه آرد حلوا را در تابه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

لفتش دادن

لفتش دادن
لفت دادن. به درازا کشانیدن کار یا چیزی یا سخنی را بی فایده. لفت و لعاب دادن. به طول و تفصیل و به طوء گفتن و کردن. القابش دادن، بهم زدن. جنبانیدن
لغت نامه دهخدا