معنی لغم - فرهنگ فارسی معین
معنی لغم
- لغم((لَ))
- کفک انداختن شتر از دهان، خبر دادن از چیزی که یقین نداشته باشند
تصویر لغم
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با لغم
لغم
- لغم
- پیام نادرست، کفک انداختن: شتر، بوسیدن: پیرامون دهان، بویه زدن: پیرامون دهان کفک انداختن شتر از دهان، خبر دادن از چیزی که یقین نداشته باشند: کریم سانخ آنست بی شک و شبهت کریم سونخ او بی دغا ولغم و زنخ. (سوزنی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
لغم
- لغم
- بوی خوش اندک، نای زبان و رگهای آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لغم
- لغم
- کفک انداختن شتر از دهان، خبر دادن از چیزی که یقین آن ندارد:
کریم سانخ آن است بی شک و شبهت
کریم سونخ او بی دغا و لغم و زنخ.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
بلغم
- بلغم
- ماده سفید که اغلب هنگام بیماری از دستگاه گوارش ترشح و به خارج دفع می شود، اخلاط
فرهنگ لغت هوشیار