معنی لعل کردن - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با لعل کردن
لال کردن
- لال کردن
- قدرت تکلم را از کسی گرفتن ابکم ساختن، از تکلم باز داشتن خاموش کردن: چو بلبل آمدمت تا چو گل ثنا گویم چو لاله لال بکردی زبان تحسینم. (سعدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
لعن کردن
- لعن کردن
- نفرین کردن نفرین کردن: خلایق از اطراف و جوانب طعن و لعن می کردند
فرهنگ لغت هوشیار
لال کردن
- لال کردن
- خاموش ساختن. از سخن گفتن بازداشتن:
چو بلبل آمدمت تاچو گل ثنا گویم
چو لاله لال بکردی زبان تحسینم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
لعن کردن
- لعن کردن
- نفرین کردن:
از اول نفس خود را کن مسلمان
پس آنگه لعن کن بر کفر شیطان.
پوریای ولی
لغت نامه دهخدا
نعل کردن
- نعل کردن
- نعل بستن. نعل کوبیدن. نعل را بر سم ستور استوار ساختن. نعل زدن.
- خر کریم را نعل کردن، رشوه دادن. به قاضی یا حاکم و فرمانروا رشوه دادن
لغت نامه دهخدا