لشکرگرا لشکرگرا لَشکَرکِش، آنکه لشکر را به جنگ ببرد، فرماندهِ لشکر، لَشکَرگُذار، سِپَه کِش فرهنگ فارسی عمید
لشکرگشای لشکرگشای لشکرگشا: به تنها عدوبند و لشکرگشای. نظامی. امیر عدوبند لشکرگشای جوابش بداد از سرعقل و رای. سعدی لغت نامه دهخدا
لشکرگذار لشکرگذار لَشکَرکِش، آنکه لشکر را به جنگ ببرد، فرماندهِ لشکر، لَشکَرگرا، سِپَه کِش فرهنگ فارسی عمید
لشکرکشی لشکرکشی شغل و عمل لشکرکش، فرماندهی لشکر، فرستادن لشکر، آدات و ادوات جنگی به جایی فرهنگ فارسی عمید