لشک لشک پاره. (برهان) (جهانگیری). لشکه. لشک لشک، پاره پاره. (برهان). صاحب انجمن آرا گوید مأخذ لشکر از اینجاست. وبر اساسی نیست، شبنم. (جهانگیری). شبنم و آن رطوبتی باشد در هوا که بر روی زمین و سبزه نشیند و مانند برف زمین را سفید کند. لِشک. (برهان) لغت نامه دهخدا
لشک لشک ماله ای که تار و پود آن از ترکه و شاخه ی درخت می باشد و آن.، تر، خیس، نم دار، نوعی سبزی خودرو که در پلو هم ریزند فرهنگ گویش مازندرانی
مشک مشک ماده ای با عطر نافذ و پایدار که از کیسه ای در زیر شکم نوعی آهوی نر به دست می آید فرهنگ نامهای ایرانی