معنی لش و لوش - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با لش و لوش
آش و لاش
- آش و لاش
- متلاشی، ازهم پاشیده، مرداری که از هم پاشیده و متلاشی شده، زخم و جراحت که پر از چرک شده باشد، مضطرب، بسیار ناراحت
فرهنگ فارسی عمید
لق و لوق
- لق و لوق
- نادرست نویسی لغ و لوغ است پارسی است لق (دندان)
فرهنگ لغت هوشیار