جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لخچه

لخچه

لخچه
شَرارِه، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، جَمر، جَذوِه، آلاوِه، جَمَرِه، آتَش پارِه، اَخگَر، ژابیژ، جَرَقّه، اَبیز، خُدرِه، سَیَنجُر، ایژَک، آییژ، بِلک، ضَرَمِه، لَخشِه
لخچه
فرهنگ فارسی عمید

لخچه

لخچه
شعله و اخگر آتش را گویند. (برهان). لخشه:
مه بکمند آورد سنبل تو هر نفس
لخچه پدید آورد آتش تو دمبدم.
بدر جاجرمی (از آنندراج).
آن پستۀ خندان نگر و آن چشمۀ حیوان نگر
وان لخچها پنهان نگر در آتش جان پرورش.
بدر جاجرمی (از آنندراج).
صاحب آنندراج گوید: این دو بیت را رشیدی شاهد لخچه آورده و چنان فهمیده که لخچه به معنی شعله است و آتش جان پرور روی معشوق و خطا کرده این در وصف لب و دهن معشوق است و آنچه او لخچه خوانده یخچه بوده و یخچه به معنی تگرگ است و در این مقام یخچها کنایه از دندانهاست که در آتش جان پرور او که لبهای سرخش باشد پنهان شده اند. و رجوع به لخشه شود
لغت نامه دهخدا

اخچه

اخچه
بنگرید به آقچه ریزه زر، سکه زر و مهر درم از زر و نقره، مطلق زر و سیم، روپیه. ترکی کهله مهر زر مهر سیم، مترسک، آب بهر
فرهنگ لغت هوشیار

لفچه

لفچه
لب ستبر، گوشت های اطراف پوزۀ گوسفند، برای مِثال بیاورد خوان زیرکِ هوشمند / بر او لفچه های سر گوسفند (نظامی۵ - ۷۹۲)
لفچه
فرهنگ فارسی عمید

اخچه

اخچه
آقچه، سکۀ سیم یا زر، پول طلا یا نقره، زر یا سیم مسکوک، اقچه
اخچه
فرهنگ فارسی عمید

لخشه

لخشه
شَرارِه، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، لَخچِه، جَمَرِه، اَبیز، جَذوِه، سَیَنجُر، جَرَقّه، ضَرَمِه، خُدرِه، ایژَک، ژابیژ، اَخگَر، جَمر، بِلک، آییژ، آلاوِه، آتَش پارِه
لخشه
فرهنگ فارسی عمید