جدول جو
جدول جو

معنی لپه

لپه((لَ پِّ))
هر یک از دو نیمه دانه باقلا و نخود و لوبیا و دیگر حبوبات که قابل نیمه شدن باشند، برگ اولیه یا رویانی در دانه، فرآورده ای از نخود، به ویژه نخود سیاه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لپه

لپه

لپه
هر یک از دو قسمت بعض حبوب چون نخود و لوبیا و غیره بطور عموم، و نخود سیاه بالخصوص، یک نیمه از یکدانه نخود و مثال آن را گویند
فرهنگ لغت هوشیار

لپه

لپه
یک نیمه از یک دانۀ حبوبات مانند نخود، لوبیا، باقلا و امثال آن ها
لپه
فرهنگ فارسی عمید

لپه

لپه
هر یک از دو قسمت بعض حبوب چون نخود و لوبیا و غیره بطور عموم و نخود سیاه بالخصوص. فلقه. پوست کنده و دونیم شدۀ نخود سیاه.
- لپه باقلا، باقلای پوست کنده و دو نیمه شده.
- لپۀ نخود، هر یک از دو قسمت پوست کنده و جدا شدۀ نخود.
، هر یک از دو نیمۀ تنه درخت که از درازا برند، برگهای اولیۀ نبات پس از ایجاد ساقۀ اولیه نبات جدید در جنین نباتی. وجود تعداد این لپه ها مایۀ امتیاز نباتات دولپه ای از یک لپه ای است. (گیاه شناسی ثابتی ص 508) ، صاحب آنندراج گوید: موج و با لفظ زدن مستعمل. میرزا طاهر وحید راست در تعریف نخودپز:
ز سوز دل خود نیایم بخود
چو دریا زند لپه این یک نخود.
و احتمالاً در این معنی دگرگون شدۀ لَپّر باشد. رجوع به لپر زدن شود
لغت نامه دهخدا

سپه

سپه
واحدی از لشکریان (قدیم) لشکر قشون جیش، واحدی نظامی شامل چند (و معمولا سه) لشکر هر ارتش شامل چند سپاه است
فرهنگ لغت هوشیار