نوعی بالاپوش: زید از تو لباچه ای نمییابد تا پیرهنی ز عمر و نستانی. (ناصر خسرو. 415) توضیح لپاجه مطابق نقل ز مخشری در مقدمه الادب و میدانی درالسامی فی الاسامی و مولف صراحاللغه مرادف است با صدره عربی و شاماکچه و در لک فارسی که نیم تنه و سینه بند باشد و درآن جامه ایست کوتاه قد آستین کوتاه و پیش و از (برهان قاطع: درلک) و همین معنی استفاده میشود از گفته صاحب تاج العروس در تعریف صدره: والصدره بالظم الصدراو) صدره الانسان (مااشرف مناعلاه) ای اعلی صدره و علیه اقتصر - الزهری. قال (و) منه الصدره التی تلبس و هو (ثوب م) ای معروف. و بنابراینتفسیر لباچه به بالا پوش و فرجی (جبه پیش باز) چنانکه در فرهنگ جهانگیری و برهان قاطع و انجمن آرای ناصری می بینیم خالی از اشکال نیست و شعر انوری: عجب مدار که امروز مر مرا دیده است دران لباچه که تشریف داده ای دوشم. ز بهر خسرو سیارگان همی خواهد که عشوه ای بخرم وان لباچه فروشم. و گفته بدر جاجرمی: صبح است رومیی کله زرد بر سرش شب هندوی لباچه گلریز در برش. که جهانگیری نقل کرده شاهد صحت ووجود استعمال کلمه است ولی معلوم نمیکند که لباچه چگونه جامه ای بوده است. این کلمه در متن حاضربا باء فارسی و جیم عربی ملاحظه میشود وبا باء عربی وچ هم ضبط شده
بالاپوش و فرجی باشد. (برهان). ظاهراً نوعی است از قبا. (غیاث). صاحب آنندراج گوید: فرجی یعنی جامه ای که پیش آن دریده باشد و به معنی جبه و خرقه نیز استعمال میشود چنانکه مولوی گفته: صوفیی بدرید جبه از حَرَج وز دریدن پیشش آمد صد فرَج کرد نام آن دریده فرَجی این لقب شد فاش زان مرد نجی. و اثیر اومانی گفته به معنی دریده: چو غنچه ها شکمش را کند لباچه قضا. (آنندراج). و به معنی جبه و خرقه نیز استعمال میشود. جامۀ پیش باز: مختار در وقت بانگ کرد که دواچه و لباچه بیارید که سرما می یابم و یمکن که تبم آمد و سر بنهاد و خود را بپوشانید و چنان نمود که رنجورم. (ترجمه طبری بلعمی). زید از تو لباچه ای نمی یابد تا پیرهنی ز عمرو نستانی. ناصرخسرو. چون شیخ از نشابور به میهنه آمد لباچۀ صوف سبز از آن خویش به شیخ بونصر داد. (اسرارالتوحید ص 109). یکی از آتش جور سپهر بازم خر که از تجاسر آن همچو دیگ میجوشم عجب مدار که امروز مر مرا دیده ست در آن لباچه که تشریف داده ای دوشم ز بهر خسرو سیارگان همی خواهد که عشوه ای بخرم وان لباچه بفروشم. انوری. کرد آفتاب و صبح کلاه و لباچه ام این زرکش مغرق و آن زرنگار کرد. خاقانی. و گررسولان و پیکان بیگانه بر خوان حاضر بودی قبا و موزه و رانین پوشید و اگر نه لباچهاء ملمع. (تاریخ طبرستان). صبح است رومی کله سبز بر سرش شب هندوی لباچۀ گلریز در برش. بدر جاجرمی حلقه ای از ریسمان که بر لب اسب و خر بدفعل نهند و پیچند. لباشه. لبیشه. لویشه. لبیشن. لواشه. لباشن. رجوع به هر یک از این مدخلها شود: لبش از هجو در لباچه کشم تا بخندند از او اولواالالباب. سوزنی
پارسی تازی گشته لبانه دیو سپید سینه پچ سینه بیخ از گیاهان آرزو نیاز درختچه ایست از تیره فرفیون که مخصوص نواحی کم ارتفاع و پست جنگل میباشد. این گیاه در سراسر نواحی معتدل و گرم کره زمین میروید. عصاره انساج این گیاه در پزشکی بعنوان مدر تجویز میشود و همچنین برای پانسمان جراحتها و زخمها بکار میرود دیو سفید سینه بیخ سینه پچ لاغیه لاعیه