جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لب سوز

لب سوز

لب سوز
آنچه که لب را بسوزاند داغ: چایی باید لبریز و لب سوز و لب دوز باشد
فرهنگ لغت هوشیار

لب دوز

لب دوز
آنچه که لبها را بهم بچسباند و بپیوندد چایی باید لبریز و لب سوز و لب دوز باشد
فرهنگ لغت هوشیار

آب سبز

آب سبز
نام بیماری درچشم بسیارشایع که از فشار درونی چشم پدید آید
آب سبز
فرهنگ لغت هوشیار

آب سبز

آب سبز
در پزشکی از امراض چشم که عوارض آن افزایش فشار داخلی چشم و درد و سفتی کرۀ چشم و محدود شدن میدان دید است و ممکن است منجر به کوری شود، گلوکوم
آب سبز
فرهنگ فارسی عمید

غم سوز

غم سوز
فرمسوز اندوه زدای آنکه یا آنچه اندوه را از میان ببرد غمزدا
غم سوز
فرهنگ لغت هوشیار

گلو سوز

گلو سوز
آنچه گلو را بسوزاند، بسیار شیرین: میشود قند گلوسور مکرر چون شد چه شود گر سخن تلخ مکرر گردد. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار