جدول جو
جدول جو

معنی لب خوانی

لب خوانی((~. خا))
عمل دریافتن سخن گوینده از روی حرکت لب هایش
تصویری از لب خوانی
تصویر لب خوانی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لب خوانی

لغزخوانی

لغزخوانی
لغازخوانی. عمل لغزخوان. عیب گیری بر کسی چیزی را
لغت نامه دهخدا

هم خوانی

هم خوانی
هم سفره شدن. هم کاسگی. هم نشینی:
کرد با او به خورد هم خوانی
کاین چنین است شرط مهمانی.
نظامی.
به هم خوانی خود کنی سر بلند
که خوان گردد از نازکان ارجمند.
نظامی
لغت نامه دهخدا

شب خوان

شب خوان
مرغ سحرخوان، بُلبُل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، زَندوان، فَتّال، زَندواف، هِزاردَستان، مُرغِ چَمَن، بوبُرد، مُرغ خوُش خوٰان، شَباهَنگ، صُبح خوٰان، مُرغِ سَحَر، عَندَلیب، بوبَردَک، هِزار، هِزاران، زَندلاف، هِزارآوا، زَندباف
شب خوان
فرهنگ فارسی عمید

شب خوان

شب خوان
شب خواننده. که در شب خواند. که شب آوا و نغمه برآرد، کسی که شبها بر مناره مناجات کند. (فرهنگ نظام) ، که در شب طلبد دیگری را، بلبل را گویند و به عربی عندلیب خوانند. (برهان). اسم فارسی عندلیب است. (از فرهنگ نظام). بلبل راگویند. (آنندراج). بلبل و عندلیب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

لبوانی

لبوانی
منسوب به لبوان، بطنی از معافر و آن لبوان بن مالک بن الحرث است. (انساب سمعانی ورق 494)
لغت نامه دهخدا