نام حرف «ل» خطی به صورت «ل» که با اسپند سوخته و مشک و عنبر یا لاجورد برای دفع چشم زخم بر پیشانی و بناگوش اطفال می کشند، لامچه، برای مِثال ای حروف آفرینش را کمال تو الف / وآنگهش از لاجورد سرمدی بر چهره لام (انوری - ۳۲۲) خرقۀ درویشی زیور، زینت کمربند لاف و گزاف، برای مِثال آخر بدهی به ننگ و رسوایی / بی شک یک روز لاف و لامش را (ناصرخسرو - ۴۹۳) ورقۀ نازک چهارگوش از جنس فلز یا شیشه که مادۀ مورد آزمایش میکروسکوپی را روی آن می گذارند و با میکروسکوپ می بینند
درخت میوه دار، (دهار)، الشجرهالناضره المدلیه، یعنی درخت سبز تازه ای که فروافتاده، (ملحقات برهان چ کلکته)، درخت که به دمد و سبز شود به وقت بهار، (مهذب الاسماء)، درخت با شاخ شدن در بهار
ترس، لامه، کالبد مردم، لأم، (منتهی الارب)، شخص، یقال: لام الانسان، شخصه، (مهذب الاسماء) : بر در جامه خانه کرمت چون قلم کرده آز عریان لام، شمس طبسی، ، درشت از هر چیزی، نزدیکی، (منتهی الارب)، زره، (دهار)، درع