جدول جو
جدول جو

معنی لاحول

لاحول((حَ))
مختصر «لاحول ولا قوه الابالله) نیست نیرو و قوتی مگر خدای تعالی را
تصویری از لاحول
تصویر لاحول
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لاحول

لاحول

لاحول
عبارتی که هنگام ترس، فرار، تعجب یا پس از سجده، در صورت ارتکاب اشتباه، بیان می شود، برای مِثال مگوی انده خویش با دشمنان / که لاحول گویند شادی کنان (سعدی - ۱۲۸)
لاحول
فرهنگ فارسی عمید

لاحول

لاحول
مختصر لاحول و لاقوه نیست نیرو و توانایی مگر خداوند را
لاحول
فرهنگ لغت هوشیار

لاحول

لاحول
مُرَکَّب اَز: ’لا’ + ’حول’، مختصر ’لاحول و لاقوه الا باﷲ العلی العظیم’ است و آن رابرای راندن دیو و شیطان، بر زبان آرند:
از گفتن لاحول گریزد شیطان.
معزی.
ز دست طبع و زبانت چنان گریزد بخل
که دیو از آهن و لاحول و لفظ استغفار.
ازرقی.
چون ز لاحول تو نترسد دیو
نیست مسموع لابه نزد خدیو.
سنائی.
تو دانی که چون دیو رفت از قفس
نیاید به لاحول کس باز پس.
سعدی (بوستان)،
، گاه در مقام اعتراض به کار برند:
هین مگو لاحول عمران زاده ام
من ز لاحول آن طرف افتاده ام.
مولوی.
از لاحول آن طرف افتادن مأخوذ از همین بیت مثنوی است، آن طرف افتادن کنایه از بی بند و بار نسبت به اخلاق و آداب و رسوم بودن. عجیب تر آنکه زاغ نیز از مجاورت طوطی بجان آمده لاحول گویان از گردش گیتی همی نالید و دستهای تغابن بر یکدیگر همی مالید. (گلستان)، انصاف برنجیدم و لاحول کنان گفتم که دیگر باره ابلیس رامعلم ملکوت چرا کرده اند. (گلستان)،
ز لاحولم آن دیوهیکل بجست
پری پیکر اندرمن آویخت دست.
سعدی.
تا به صبح از شراب فکرت مست
دست لاحول میزدی بر دست.
سعدی.
مگوی انده خویش با دشمنان
که لاحول گویند شادی کنان.
سعدی
لغت نامه دهخدا

داحول

داحول
آنچه از چوب و غیره که صیاد آهوان برای بدام انداختن آنها آماده سازد جمع دواحیل. پارسی تازی گشته داخل دامی که از چوب و شاخه برای شکار آهو سازند داهول
فرهنگ لغت هوشیار

لا حول

لا حول
کاهیده لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم نیست نیرویی
لا حول
فرهنگ لغت هوشیار

داحول

داحول
آنچه شکارچی از چوب یا چیز دیگر برای به دام انداختن شکار مثل آهو یا گورخر ترتیب بدهد
فرهنگ فارسی عمید