جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لاحد

لاحد

لاحد
گور سنگدار، گور کن قبرکن گورکن لحد ساز: عاقلان بینی بشادی بهر آن در هرمکان لاحدان بینی برنج از بهر این در هر دیار. (سنائی لغ) قبرکن، لحد ساز
فرهنگ لغت هوشیار

لاحد

لاحد
قبرکن. لحدساز:
عاقلان بینی به شادی بهر آن در هر مکان
لاحدان بینی به رنج از بهر این در هر دیار.
سنائی.
، قبرٌ لاحد، گور بالحد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

تاحد

تاحد
یگانه شدن یگانستن تاخر پس افتادن باز پس آمدن دنبال افتادن پس ماندن عقب ماندگی مقابل تقدم، پس افتادگی عقب افتادگی، جمع تاخرات. یا تقدم و تاخر. پس و پیش بودن پیشی و پسی
فرهنگ لغت هوشیار

واحد

واحد
اولین عدد صحیح، یک، ویژگی چیزهایی که یکی محسوب می شوند، یک، یگانه مثلاً همۀ آن ها مسلک واحدی داشتند، هر یک از خانه های یک ساختمان، مقدار درسی که دانشجو یا دانش آموز در یک نیمسال می گذراند، یکتا، بی نظیر، بخشی از یک اداره، در فقه ویژگی خبری که متواتر نباشد، از نام ها و صفات خداوند
واحد
فرهنگ فارسی عمید

لارد

لارد
عنوان اشراف انگلیسی لرد: مراسله ای از لارد کلارندن وزیر امور خارجه انگلیس در جوف آن بود
فرهنگ لغت هوشیار