جدول جو
جدول جو

معنی گیر دادن

گیر دادن((دَ))
بند کردن، به کسی یا موضوعی پرداختن و از آن دست نکشیدن
تصویری از گیر دادن
تصویر گیر دادن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با گیر دادن

گیر دادن

گیر دادن
گرفتار ساختن کسی را، مخفی گاه متهم یا مقصری را بعمال دولت نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار

گیر دادن

گیر دادن
در تداول عامه، اسیر و گرفتار ساختن کسی را که مخفی باشد، معرفی کردن و نشان دادن مخفی گاه کسی یا مقصری را: گیر دادن رفیق خود را. گیر دادن همدست خود را
لغت نامه دهخدا

شیر دادن

شیر دادن
نوشاندن مادر یا دایه شیر پستان خود را به کودک ارضاع
شیر دادن
فرهنگ لغت هوشیار

گذر دادن

گذر دادن
راه دادن، اجازۀ عبور دادن، برای مِثال در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند / گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را (حافظ - ۲۶)
گذر دادن
فرهنگ فارسی عمید

گذر دادن

گذر دادن
اجازه عبور دادن رخصت ورود دادن راه دادن: در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

شیر دادن

شیر دادن
شیر خورانیدن به بچه. شیر خورانیدن مادر یا دایه با پستان یا پستانک بچه را. ارضاع. رضاع. (یادداشت مؤلف). املاج. لبان. (منتهی الارب). تمهیق. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). ارضاع: ملح، شیر دادن کسی را. (تاج المصادر بیهقی). ملاح، شیر دادن کودک را با کودک دیگر. (منتهی الارب). ارغاث. (المصادر زوزنی) (یادداشت مؤلف) (تاج المصادر بیهقی). املاج، شیر دادن بچه. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) :
چنان است دادش که روباه پیر
نهد بچه را تا دهد شیر شیر.
اسدی
لغت نامه دهخدا

گذر دادن

گذر دادن
راه دادن و اجازۀ عبور دادن اجازۀ ورود دادن. رخصت درآمدن دادن:
همان زادفرخ به درگاه بر
همی بود کس را ندادی گذر.
فردوسی.
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را.
حافظ
لغت نامه دهخدا