جدول جو
جدول جو

معنی گی

گی((گِ))
مرد، ولگرد، یارو. در جمع به معنای همجنس بازان مذکر
تصویری از گی
تصویر گی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با گی

گی

گی
فرانسوی داروش داره واش از گیاهان (گویش گیلکی) پرنده ایست که پر آن ابلق میباشد و بر تیر نصب کند (برهان) : عارف پر تیرنی زگی خواهد کرد زان (از) رشته جان خصم پی خواهد کرد. (عارف بلوچ) توضیح طبق شرح فوق و با سابقه ذهنی که سابقا در تیر ها پر انواع عقاب و کرکس را نصب میکردند منظور از گی ظاهرا یکی از دو پرنده مذکور است
فرهنگ لغت هوشیار

گی

گی
گه و گوه، غایط، سرگین در لهجۀ طبرستان و گیلک و الوار، (آنندراج) (انجمن آرا)، در مازندران و خراسان و لری به جای لفظ گه به معنی فضله استعمال شود، (فرهنگ نظام) :
کس چو آن را بعرض کیر رساند
کیر گفتا که خایه گی مخره،
(از آنندراج)،
در خراسان بویژه در سبزوار این لهجۀ محلی متداول است،
هرگاه کلمه ای به هاء مختفی یا غیرملفوظ ختم گردد و یای نسبت به آخر آن بیفزایند به جای هاء، گاف آورند و کلمه روی هم رفته معنی حاصل مصدری دهد آنگاه ’گی’ به صورت مزید مؤخری بدینسان درآید: آزادگی، آزردگی، آمادگی، آگندگی، بافندگی، بخشودگی، بردگی، بندگی، بیچارگی، بی دایگی، بیگانگی، بی مایگی، تابندگی، تیرگی، خانگی، خوانندگی، خواهندگی، خیمگی، دیوانگی، ریسندگی، سرپنجگی و جز اینها، رجوع به هر یک از کلمه های مذکور و ’ی’ حاصل مصدری شود
لغت نامه دهخدا

گی

گی
گویند این کلمه از آترپاتوس، نام یکی از سرداران اسکندر مأخوذ است و صاحب معجم البلدان و بعض دیگر گفته اند که از لفظ آذر به معنی آتش و بادگان یا بایگان به معنی حافظ و خازن آمده است و معنی مجموع آن حافظالنار یا حافظ بیت النار باشد. آتروبات یا آذربدآتش پناه و اتروبات مانسارسپندان نام موبدی وزیر شاهپور دوم و شارح اوستاست که تمام نام او ’پسر قانون مقدس آتش پناه’ معنی میدهد. در صورتی که کلمه آتروبات و آذربد واسامی مانند این دو در زبان فارسی قدیم هست انتساب نام آذربایجان به نام سردار اسکندر محتاج به ادلۀ قاطعتری از تاریخ است که از غیر مآخذ یونانی و رومی باشد، نام ایالتی از ایران که آن را آذر و آذرباد و آذربادگان و آذرباذگان و آذربایگان و آذربیجان و اَذْرَبیجان بر وزن عندلیبان (معجم البلدان) نیز نامند. آذربایجان در قدیم از شمال به ارّان و از جنوب غربی به آشور و از مغرب بارمنستان و از مشرق بدو ایالت مغان و گیلان محدود میشده و پای تخت آن شهر گنجک بوده است در تخت سلیمان در جنوب شرقی مراغه و عرب آن را کزناو یونانیان گازا مینامیده اند. و آذربایجان فعلی محدود است از شمال برود ارس و از مغرب بارمنستان و کردستان ترکیه و از جنوب بکردستان و خمسه و از مشرق بکوههای طالش و مغان. سرزمین آذربایجان فلاتی مرتفع و کوهستانی و بلندترین نفاط آن قلۀ معروف به کوه نوح کوچک است که 1500 گز ارتفاع آن است. موقع جغرافیائی آن درعرض شمالی از 36 تا 38 درجه و نیم و طول شرقی از 41درجه و نیم تا 46 درجه و ربع، و مساحت سطح آن 104هزار کیلومتر مربع و جمعیت آن در حدود دوملیون است. هوای آن معتدل و متمایل بسردی است. و در زمستان مخصوصاً در نقاط پرارتفاع بسیار سرد شود. اراضی آن عموماً حاصلخیز و مشتمل بر مراتع سبز و خرم است و انواع حبوب و میوه ها بخوبی و فراوانی در آن بعمل می آید و انگور آن مخصوصاً بتنوع و وفور و خوبی مشهور است. مهمترین کوههای آذربایجان سبلان و سهند و بلاد مشهور آن تبریز و ماکو و مرند و خوی و سلماس و قراجه داغ و اردبیل و خلخال و سراب و هشترود و مراغه و صاین قلعۀ افشار و ساوجبلاغ و ارومیه است. زبان مردم آذربایجان شعبه ای از زبان فارسی موسوم بزبان آذری بوده است. آذربایجان در این عصر بدو قسمت مستقل شرقی و غربی تقسیم شده، مرکز آذربایجان غربی شهر ارومیه است، دومین دریاچۀمهم و معتبر ایران در آذربایجان غربی واقع است و آن دریاچۀ ارومیه میباشد که آبش مختلط با املاح بسیار و غلظت و شوری و تلخی آن بحدی است که هیچگونه جانور در آن زیست نتواند کردن. آذربایجان از زلزله آسیب بسیار دیده و خاصّهً شهر تبریز چند بار بزلزله خراب شده است و بدین سبب از آثار قدیمه در این سرزمین جز قلیلی بر جای نمانده است
لغت نامه دهخدا

گی

گی
پرنده ای است که پر آن ابلق میباشد و بر تیر نصب کنند. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی) (الفاظ الادویه) (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 308) (فرهنگ جهانگیری). مه دم. (الفاظ الادویه). عقاب. دال:
عارف پر تیر نی ز گی خواهد کرد
وز رشتۀ جان خصم نی خواهد کرد.
عارف بلوچ (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) (از فرهنگ رشیدی و نظام).
، آبگیر و آبدان و شمر و جایی که آب در آن جمع شده باشد. (یادداشت به خط مؤلف). ژی. ژیر. (برهان) :
به مردن به گی اندرون چنگلوک
به از غوته خوردن به نیروی غوک.
عنصری
لغت نامه دهخدا

گی

گی
نام قریه ای از قرای اصفهان و در کتاب پهلوی شهرهای ایران به همین صورت ضبط شده است و مورخان اسلامی و اروپایی همچون ابن رسته و مافروخی و یاقوت و خطیب بغدادی و لسترنج آن را به صورت جی معرب ساخته اند. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 439، 342 و الاعلاق النفیسه ابن رسته ص 152 و سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ترجمه فارسی ص 219 شود. تحریر دیگر آن ژی باشد. (برهان قاطع). و مدینه الیهودیه نیز گفته اند. (مجمل التواریخ و القصص ص 439). رجوع به جی شود
لغت نامه دهخدا