جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گوشه زدن

گوشه زدن

گوشه زدن
کنایه زدن. به کنایه گفتن. به طعن گفتن. طعن آمیز سخنی ادا کردن. ضمن بیان مطلبی اشارت به مطلب دیگری کردن
لغت نامه دهخدا

غوطه زدن

غوطه زدن
فرو رفتن در آب غوطه زدن سر به آب فرو بردن انغماس، غرق شدن
غوطه زدن
فرهنگ لغت هوشیار

گریه زدن

گریه زدن
اشک ریختن: چندان که زدم گریه باین شعله جانسوز ساکن نشد آتش زدرون آب زبیرون. (میرشاهی)
فرهنگ لغت هوشیار

گواژه زدن

گواژه زدن
طعنه زدن سرزنش کردن: ایا (ای. دهخدا) گم شده و خیره و سرگشته کسائی، گواژه زده بر تو امل ریمن و محتال (کسائی)
فرهنگ لغت هوشیار