جدول جو
جدول جو

معنی گوش بریدن

گوش بریدن((بُ دَ))
با حیله و نیرنگ از کسی پول گرفتن
تصویری از گوش بریدن
تصویر گوش بریدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با گوش بریدن

گوش بریدن

گوش بریدن
قطع کردن گوش کسی، بحیله پول و مال دیگری را گرفتن مغبون کردن در معامله: پس این دو برادر هم گوش ترا بریده اند ک
فرهنگ لغت هوشیار

گوش بریدن

گوش بریدن
قطع کردن گوش، قرض کردن به دسیسه به قصد پس ندادن. رجوع به گوش بر و گوش بری شود
لغت نامه دهخدا

گوش دریده

گوش دریده
آنکه گوش او دریده و پاره شده باشد شکافته گوش، طبل کوچک طبلک: راهزنی می کند گوش دریده از آنک سیلی بسیار خورد زخم طپانچه چشید. (بدرچاچی)
فرهنگ لغت هوشیار

دوش برزدن

دوش برزدن
کنایه از شادی کردن است. (از برهان) (از آنندراج) (فرهنگ جهانگیری). جنبانیدن شانه از شعف و خوشحالی. (ناظم الاطباء) ، ظاهراً کنایه از مغرور شدن و خویشتن را گم کردن باشد. (از آنندراج). مغرور بودن. (ناظم الاطباء) :
بی سران را سر و گردن مفراز
برمزن دوش که ما را چه غم است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

گلو بریدن

گلو بریدن
گلو بازبریدن. قطع کردن و بریدن گلو. بسمل کردن. جدا کردن سر از بدن. سر بریدن. تعییق. ذبح: تذکیه، گلو بریدن گوسپند و جز آن. (منتهی الارب) :
به نشکرده ببرید زن راگلو
تفو بر چنان ناشکیبا تفو.
ابوشکور.
ابوالمظفر شاه چغانیان که برید
به تیز دشنۀ آزادگی گلوی سؤال.
منجیک
لغت نامه دهخدا