جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گواشمه

گواشمه

گواشمه
دامنی را گویند. و آن مقنعه و روپاکی باشد که زنان بر سر اندازند. (برهان). مقنعه باشد که زنان بر سر اندازند. (جهانگیری). نَصیف. (مهذب الاسماء) ، آسانی. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

واشمه

واشمه
زنی که خال کوبد. (از اقرب الموارد). آن زن که نگار کند برپشت دست. (مهذب الاسماء). زنی که بر دست دیگری به سوزن نقش کند. زنی که خال میکوبد بر بدن کسی. (ناظم الاطباء). زن کبودی زن. (از یادداشتهای مؤلف). زن خالکوب. مقابل مستوشمه، زنی که به او خال کوبند: لعن اﷲ الواشمه والمستوشمه. (حدیث) (از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا

خلاشمه

خلاشمه
علتی است که بین بینی و گلو بسبب تخمه بهم رسد. ورم و زخم گلو
خلاشمه
فرهنگ لغت هوشیار

گوشانه

گوشانه
گوشه، کنج، زاویه، کناره، لبه، جای خلوت و آرام، قسمتی از چیزی، در موسیقی هر یک از قطعات یا آهنگ هایی که دستگاه ها و نغمات موسیقی ایرانی را تشکیل می دهند و به دو دستۀ کلی گوشه های سازی و گوشه های آوازی تقسیم می شوند
گوشانه
فرهنگ فارسی عمید