معنی گنده بک - فرهنگ فارسی معین
معنی گنده بک
- گنده بک((~. بَ))
- دارای هیکل درشت، گردن کلفت
تصویر گنده بک
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با گنده بک
گندم با
- گندم با
- آش گندم هریسه: شور با چند خوری دست به گندم با زن که هلیم است برای دل و جان افکار. (بسحاق اطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
گنده دم
- گنده دم
- کسی که دهانش بوی بد دهد گنده دم: ز نخ چو پشت پلنگ و نغوله چون دم سگ چو شیر گنده دهان سهمناک چون کفتار. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
گنده چی
- گنده چی
- کوفته کوچک: تا که بود گنده چی امرد ابرو ترش تا که بود حلقه چی شاهد شیرین دهن. (بسحاق اطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
گنده پز
- گنده پز
- کسی که چیز های متعفن و پست پزد و فروشد (مانند شکنبه و روده) : اوستاد تمام گنده پزان، آنکه بد پزد
فرهنگ لغت هوشیار
گنده بغل
- گنده بغل
- کسی که عرق زیر بغلش بسیار بد بوست: با زبان معنوی گل با جعل هر زمان گوید که ای گنده بغل خ... (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار