جدول جو
جدول جو

معنی گمار

گمار((گُ))
جای ناآشنا، به ویژه در جنگل انبوه که موجب گمراه شدن شخص شود
تصویری از گمار
تصویر گمار
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با گمار

گمار

گمار
گماشتن، کسی را بر سر کاری گذاشتن، گُماریدَن، گُماردَن، بَرگُماردَن، بَرگُماشتَن
گمار
فرهنگ فارسی عمید

گمار

گمار
دهی است از دهستان گیلان بخش گیلان شهرستان شاه آباد که در 14000گزی شمال باختری و گیلان 2000گزی جنوب راه شوسۀ گیلان به قصرشیرین واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 150 تن است. آب آنجا از رود خانه گیلان تأمین میشود. محصول آن غلات، برنج، توتون، حبوبات، صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. اهالی ده ازطایفۀ کلا هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

گمار

گمار
تیره ای از طایفۀ ملمع هفت لنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
لغت نامه دهخدا

گمار

گمار
چمچه. (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). کفگیر بزرگ. (ناظم الاطباء) :
اگر از طعامش دهد یک گمار
نهد بار منت به دوشت هزار.
میرنظمی (از شعوری ج 2 ورق 318)
لغت نامه دهخدا