جدول جو
جدول جو

معنی گل انداختن

گل انداختن((~. اَ تَ))
سرخ شدن، برافروخته شدن، گرم شدن (گفتگو)، نقش انداختن
تصویری از گل انداختن
تصویر گل انداختن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با گل انداختن

گل انداختن

گل انداختن
گل دوختن نقش گل را بر روی کاغذ یا پارچه انداختن، یا گل انداختن صورت (روی لپ)، سرخ شدن صورت بر اثر جوانی و شادابی یا تب یا شرم
فرهنگ لغت هوشیار

گل انداختن

گل انداختن
گُل انداختن ِ صورت و روی، سرخ شدن روی از نشاط جوانی و شادابی یا در حالت تب یا خجلت. پیدا شدن سرخی در روی در اثر تب و یا حرارت بیرونی یا خجلت. سرخ شدن گونه به طبع بعلت شرم یا بیماری. و رجوع به گل افکندن شود، گل دوختن یا گل نقش کردن در روی کاغذ یا پارچه
لغت نامه دهخدا

دل انداختن

دل انداختن
دل دادن و بی دل شدن. (آنندراج). دل باختن. دل از کف دادن:
دل نیندازم اگر تیر تو از جان گذرد
تا نگویند به سهمی سپر انداخته ای.
حیاتی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

بش انداختن

بش انداختن
کودکان برای قرعه کشیدن طریق خاصی دارند که آنرا بش انداختن گویند باین طریق که حلقه وار میایستند و دست راست را پشت سر میبرند و یکنفر (یا علی) میگویند و بمجرد ادای این کلمه همه دستها از پشت سر بجلو میاید در حالیکه هر یک از آنها یک یا دو یا سه یا چهار انگشت از انگشتان یک دست خود را باز گذارده و بقیه را بسته است. آنگاه همانکه یا علی گفته انگشتهای باز را میشمارد و مثلا بیست و یک انگشت شده از خود یا از دیگری که قبلا قرار گذارده اند شمارش میکند. عدد آخر بهر کس افتاده (باز طبق قرار قبلی) او را بمیان کشیده بازی خود را (مثلا بازی باقلا بچند من) آغاز میکنند پشک انداختن
فرهنگ لغت هوشیار

آب انداختن

آب انداختن
جدا شدن آب ماست وآش سرد وجز آن، آغازیدن میوه
آب انداختن
فرهنگ لغت هوشیار