جدول جو
جدول جو

معنی گشاده کار

گشاده کار
کسی که در انجام کارها جسور است
تصویری از گشاده کار
تصویر گشاده کار
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با گشاده کار

گشاده کار

گشاده کار
آنکه در کارها جرات و جسارت بخرج دهد کسی که امور را بخوبی فیصل دهد مقابل بسته کار: خواجه گفت: مردی دیداری و کافی است اما یک عیب دارد که بسته کار است و این کار را گشاده کاری باید
فرهنگ لغت هوشیار

گشاده کار

گشاده کار
آن که در کارها جرأت نماید و زود آنها را فیصل دهد. مقابل بسته کار: خواجه گفت: مردی دیداری و کافی است، اما یک عیب دارد که بسته کار است و این کار راگشاده کاری باید. امیر گفت: شاگردان بددل و بسته کار باشند، چون استاد شدند و وجیه گشتند کار دیگرگون کنند. (تاریخ بیهقی). (قمر دلالت کند بر)... گشاده کار بامردمان و عزیز بر ایشان. (التفهیم چ تهران ص 384)
لغت نامه دهخدا

گشاده کام

گشاده کام
آنکه آرزو هایش بسهولت تحقق یابد کامروا کامیاب
گشاده کام
فرهنگ لغت هوشیار

گشاده کام

گشاده کام
آنکه خواسته های خود را اجرا کند. کامروا
لغت نامه دهخدا

گشاد کار

گشاد کار
افتتاح یا انجام کار. (ناظم الاطباء) :
گشاد کار مشتاقان از آن ابروی دلبند است
خدا را یک نفس بنشین گره بگشاز پیشانی.
حافظ
لغت نامه دهخدا

گزافه کار

گزافه کار
آنکه کارهای عبث کند بیهوده کار، مبالغه کننده مفرط: اندر دوید و مملکت او بغارتید با لشکری گزاف و سپاهی گزافه کار. (منوچهری)، اسراف کننده مسرف
فرهنگ لغت هوشیار

گشاده خاطر

گشاده خاطر
روشن بین کسی که دارای ذهنی روشن و وقاد باشد روشن ضمیر
گشاده خاطر
فرهنگ لغت هوشیار