معنی گسی بنده - فرهنگ فارسی معین
معنی گسی بنده
- گسی بنده((گُ. بَ دِ))
- پیک، قاصد، چاپار، جمع گسی بندگان
تصویر گسی بنده
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با گسی بنده
گسی بنده
- گسی بنده
- پیک قاصد چاپار، جمع گسی بندگان: فرستاده را خلعت آراستند پس اسب گسی بندگان خواستند
فرهنگ لغت هوشیار
گسی بنده
- گسی بنده
- چاپار. پیک. قاصد:
فرستاده را خلعت آراستند
پس اسب گسی بندگان خواستند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
گاو بنده
- گاو بنده
- بکار برنده گاو کار کشنده از گاو، جمع گاوبندگان: فدادون شتربانان و چوپانان و گاوبندگان و کشاورزان
فرهنگ لغت هوشیار
کری بنده
- کری بنده
- خربنده:
خری آبکش بود و خیکش درید
کری بنده غم خورد و خر می دوید.
نظامی.
رجوع به کَری ّ، کرا و کراء شود
لغت نامه دهخدا
گیس بند
- گیس بند
- گیسو بند که هست اندر و حلقه و یاره چند ز حوا بماندست با گیس بند (گرشا. 187)
فرهنگ لغت هوشیار