جدول جو
جدول جو

معنی گریه انداختن

گریه انداختن((~. اَ تَ))
گریاندن، گریانیدن
تصویری از گریه انداختن
تصویر گریه انداختن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با گریه انداختن

گریه انداختن

گریه انداختن
بگریه وا داشتن، یا به گریه انداختن، گریاندن
گریه انداختن
فرهنگ لغت هوشیار

گریه انداختن

گریه انداختن
در تداول عامه یا به گریه انداختن. گریاندن. گریانیدن:
چو عشق افگند در دل شور مژگان گریه اندازد
جهد هر گه که برقی لاجرم باران شود پیدا.
سنجر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

خرقه انداختن

خرقه انداختن
خرقه از تن به در کردن در هنگام سماع بر اثر غلبۀ وجد
کنایه از جدا شدن از تعلقات دنیوی، خِرقه افکندن
خرقه انداختن
فرهنگ فارسی عمید

سایه انداختن

سایه انداختن
سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
سایه انداختن
فرهنگ فارسی عمید

قرعه انداختن

قرعه انداختن
پشتک انداختن برای تعیین کسی و حظ کسی: روی تو دیده دگر قرعه نخواهم انداخت که بسنده است همان آیت رحمت فالم. (حسن دهلوی)
فرهنگ لغت هوشیار