گرم راندن گرم راندن تندرفتن تیز شتافتن: رهی به پیش خود اندر گرفت و گرم براند بزیر رایت منصور لشکری جرار. (فرخی) فرهنگ لغت هوشیار
گرم راندن گرم راندن تند راندن. سریع رفتن: رهی به پیش خود اندرگرفت و گرم براند به زیر رایت منصور لشکری جرار. فرخی لغت نامه دهخدا
گرم ماندن گرم ماندن حرارت را در خود حفظ کردن، یا گرم ماندن بازار... رایج ماندن روایی داشتن: ای زبر دست زیر دست آزار گرم تاکی بماند این بازار ک (گلستان) فرهنگ لغت هوشیار
گرم ماندن گرم ماندن رائج ماندن. روائی داشتن: ای زبردست زیردست آزار گرم تا کی بماند این بازار. سعدی (گلستان). رجوع به گرم و گرم بازار شود لغت نامه دهخدا
قلم راندن قلم راندن کلک راندن نیک نوشتن نوشتن رقم کردن: قضا راند چون روز اول قلم شد این بیت من بر سر من رقم فرهنگ لغت هوشیار