جدول جو
جدول جو

معنی گردن پیچیدن

گردن پیچیدن((~. دَ))
سر باز زدن، نا فرمانی کردن
تصویری از گردن پیچیدن
تصویر گردن پیچیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با گردن پیچیدن

گردن پیچیدن

گردن پیچیدن
کنایه از سرپیچی کردن، سر باز زدن، نافرمانی کردن، برای مِثال نژادی ازاین نامورتر که راست / خردمند گردن نپیچد ز راست (فردوسی - ۵/۳۴۷)
گردن پیچیدن
فرهنگ فارسی عمید

گردن پیچیدن

گردن پیچیدن
اطاعت نکردن. اعراض کردن. سر باززدن:
نژادی از این نامورتر کراست
خردمند گردن نپیچد ز راست.
فردوسی.
بکردار شیر است آهنگ اوی
نپیچد کسی گردن ازچنگ اوی.
فردوسی.
چو گردن بپیچی ز فرمان شاه
مرا تابش روز گردد تباه.
فردوسی.
نپیچد کسی گردن از رای تو
سر ما و پائینگه پای تو.
نظامی.
مپیچ ای پسر گردن از عدل و رای
که مردم ز دستت نپیچند پای.
سعدی (بوستان).
تو هم گردن از حکم داور مپیچ
که گردن نپیچد زحکم تو هیچ.
سعدی (بوستان).
مکن گردن از شکر یزدان مپیچ
که روز پسین سر برآری به هیچ.
سعدی.
اگر هوشمندی ره حق بسیچ
ز تعلیم و تنبیه گردن مپیچ.
نزاری قهستانی (دستورنامه چ روسیه ص 73)
لغت نامه دهخدا