جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گران قدر

گران قدر

گران قدر
گرانپایه ارجمند گران پایه عالی قدر ارجمند: گران قدران نیامیزند صائب با سبک مغزان ببرگ کاه کی آهن ربا مایل تواند شد ک (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار

گران قدر

گران قدر
گرانپایه. عالی قدر. باوقار. متین. (آنندراج) :
گران قدران نیامیزند صائب با سبک مغزان
به برگ کاه کی آهن ربا مایل تواند شد.
صائب (از آنندراج).
، بسیار. افزون. پربها. قیمتی:
چه صلتهای گران قدر ستانند فزون
یکهزار و دوهزار و سه هزار و ده هزار.
فرخی
لغت نامه دهخدا

گرانقدر

گرانقدر
بزرگوار، عالیقدر، فخیم، گرانبها، گرانمایه، محترم، معظم، مفخم، مهم، وزین
متضاد: دنی، فرومایه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

گران سیر

گران سیر
آنکه کند حرکت کند، کندرو، برای مِثال دو سنگ است بالا و زیر آسیا را / گران سیر زیر و سبک رو به بالا (خاقانی - ۸۱۵)
گران سیر
فرهنگ فارسی عمید

گران بار

گران بار
انسان یا حیوانی که بار سنگین بر پشت داشته باشد، درخت پرمیوه، کنایه از شخص بردبار، زن آبستن
گران بار
فرهنگ فارسی عمید

گران نظر

گران نظر
آنکه از روی ناز و تبخر از گوشه چشم بمردم مینگریسته باشد
گران نظر
فرهنگ لغت هوشیار