جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گذاره شدن

گذاره شدن

گذاره شدن
گذشتن عبور کردن: این ترکمانان که از خودشان برفتند دیگر روی زهره ندارند که از جیحون گذاره شوند. یا گذاره شدن تیر. گذشتن تیر از موضعی: بزد بر میان درخت سهی گذاره شد آن تیر شاهنشهی
فرهنگ لغت هوشیار

گذاره شدن

گذاره شدن
گذشتن. عبور کردن، گذاره شدن تیر. صَرَد. (لغت نامۀ مقامات حریری) :
گذاره شد (تیر بیدرفش در زریر) از خسروی جوشنش
بخون تر شد آن شهریاری تنش.
دقیقی.
بزد بر میان درخت سهی
گذاره شد آن تیر شاهنشهی.
فردوسی.
بر آب جیحون پل کردن و گذارده شدن
بزرگ معجزه ای باشد و قوی برهان.
فرخی.
این ترکمانان که از خودشان برفتند دیگر روی زهره ندارند که از جیحون گذاره شوند. (تاریخ بیهقی). یحیی مر ابوبکر طباخ را با خیل او به لب جیحون فرستاد تا او را نگاه دارد و نگذارد که گذاره شود (تقی بن احمد) . (زین الاخبار گردیزی)
لغت نامه دهخدا

گزاره شدن

گزاره شدن
عبره گشتن. عبور کردن:
بر آب جیحون پل بستن و گزاره شدن
بزرگ معجزه ای باشد و قوی برهان.
فرخی.
رجوع به گزاره کردن شود
لغت نامه دهخدا

اشاره شدن

اشاره شدن
بدست و ابرو و مانند آن القا شدن امری، صادر شدن فرمان و دستور
اشاره شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پذیره شدن

پذیره شدن
بپیشواز شدن باستقبال رفتن استقبال کردن، بجنگ شدن ببرابری و مقابله شدن، یا پذیره شدن سخنی را. پذیرفتن آن قبول کردن آن
فرهنگ لغت هوشیار

آواره شدن

آواره شدن
دور شدن گم شدن، از خانمان و وطن دور ماندن، یا آواره شدن از تخت و گاه. از سلطنت دور ماندن از تاج و تخت دور ماندن
فرهنگ لغت هوشیار

گذاره کردن

گذاره کردن
عبور کردن، گذشتن، عبور دادن، گذراندن، برای مِثال ز رودهایی لشکر همی گذاره کنی / که دیو هرگز در وی نیافتی پایاب (مسعودسعد - ۵۷)
گذاره کردن
فرهنگ فارسی عمید