جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گاهبد

ماهبد

ماهبد
ابن بدخشان، بنقل مجمل التواریخ و القصص نام سلمان فارسی بوده است قبل از قبول اسلام. (مجمل التواریخ و القصص ص 242). و رجوع به متن و حاشیه ص 242 همین مأخذ شود
لغت نامه دهخدا

گاه بد

گاه بد
صیرفی. قسطار. قسطر. صراف. گهبد. جهبذ، خزانه دار. رجوع به کهبد در برهان قاطع چ معین شود
لغت نامه دهخدا

گهبد

گهبد
خزانه دار، نقاد، صراف، صیرفی، مأمور خراج، جهبذ، دانشمند بزرگ
گهبد
فرهنگ فارسی معین

گهبد

گهبد
آن مرد باشد که زر و سیم پادشاه به وی سپارند، و او به خزانه بسپارد، چون خازن و قابض. (یادداشت بخط مؤلف از نسخۀ خطی لغت فرس اسدی) (نسخۀ تحفه الاحباب حافظاوبهی) ، توسعاً نقاد و صراف. سمعانی در جهبذ گوید هذه حرفه معروفه فی نقد الذهب. عیارگیر ومعیر و عیارسنج میخکده (ضراب خانه). (یادداشت به خط مؤلف). معرب آن جَهبَذ و جِهبِذ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به جهبذ و کهبد شود. کهبد به فتح اول و سوم یا بکسر اول و سوم معرب است. (دزی ج 1 ص 226). گوید: معرب از فارسی کهبد به فتح اول و سوم است. مرکب از: ’که’ بوتۀ زرگری و ’بد’ سانسکریت پاتی به معنی مخدوم، مدیر و مخصوصاً به معنی کسی که مسکوکات را برای جداکردن خوب از بد، آزمایش کند و عموماً کسی که نیک را از بد و صواب را از خطا تشخیص دهد، ج جهابذه. در صورت صحت حدس دزی اصل ’گهبذ’ به کاف فارسی است و تعریب کلمه نیز نشان میدهد که در اصل گاف بوده است. هرتسفلد گوید که نگهبان مسکوکات را در عهد ساسانی گهبذ می گفتند اما به احتمال قوی گهبد مخفف گاهبدمرکب از گاه + بد (پسوند دارندگی و اتصاف) است لغهًبه معنی صاحب رتبه و مقام. صاحب المسند. ولف در فهرست خود کهبد با کاف را به معنی خزانه دار نوشته. در تاریخ قم چ سیدجلال طهرانی (149- 150) ’جهبذ’ به معنی مأمور خراج آمده و به همه معانی مذکور در متن صحیح ’گهبد’ است. هرچند ’کهبد’ (به ضم کاف تازی) نیز قاعدهً ممکن است به کار رود. از: که مخفف کوه + بد (پسوند دارندگی و اتصاف) و در این صورت فقط به معنی کوه نشین خواهد بود. اما باید دانست که به معنی زاهد و عالم دین نیز همان کهبد= جهبذ صحیح است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به جهبد، و جهبذ و کهبد شود
لغت نامه دهخدا