آهسته آهسته، آرام آرام: رفتنت سوی شهر اجل هست روزروز چون رفتن غریب سوی خانه گام گام، ناصرخسرو، ، بتدریج، رفته رفته: ناگه روزیت بجر افکند گر بروی بر پی او گام گام، ناصرخسرو
بسیار گرم داغ (هوا و غیره) : سمک گفت: ای جوانمرد، راه تو دور است و گرما گرم است، در حال گرمی: ضماد را گرما گرم روی دمل گذاشتن، بحبوحه صمیم: در گرماگرم روزگارانی بود که دولت... نقشه وسیع متحدالشکل کردن لباسها را دنبال میکرد