جدول جو
جدول جو

معنی کیوسک

کیوسک((سْ))
اتاقکی که هر سوی آن باز است، دکه، دکان کوچک
تصویری از کیوسک
تصویر کیوسک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کیوسک

کیوسک

کیوسک
اتاق کوچک در خیابان یا پارک که تلفن عمومی در آن نصب شده، محل فروش گُل، روزنامه و مانند آن ها
کیوسک
فرهنگ فارسی عمید

کیوسک

کیوسک
اطاقی که هر سوی آن باز است، دکه ای در معابر عمومی که در آن روزنامه، گل و غیره فروشند، اطاقک تلفن عمومی فرانسوی از پارسی کوشک اطاقکی که هر سوی آن باز است کلاه فرنگی، دکه ای در معابر عمومی که در آن روزنامه گل و غیره فروشند. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه شده اولی است
فرهنگ لغت هوشیار

کیوسک

کیوسک
اطاقی که هر سوی آن باز است. کلاه فرنگی، دکه ای در معابر عمومی که در آن روزنامه، گل و غیره فروشند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کوشک شود
لغت نامه دهخدا

کوسک

کوسک
باقِلا، دانه ای خوراکی و کمی بزرگ تر از لوبیا که درون غلاف سبزی جا دارد، کالوسک، باقِلی
کوسک
فرهنگ فارسی عمید

کوسک

کوسک
باقلا را گویند و به عربی جرجیر خوانند. (برهان). اسم فارسی جرجیر است و باقلا را نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا