پیمانه، ظرفی که با آن چیزی از مایعات یا غلات را اندازه بگیرند، ساغر، پیاله، قدح شراب خوری، جام شراب، در تصوف چیزی که در آن انوار غیبی را مشاهده کنند، دل عارف، ظرفی که با آن مایعات را وزن کنند مثلاً پیمانهٴ نفت
خمیده و کج، (فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، خمیده و کج شده باشد، (برهان) : دلم به سان هلال آمد از هوای حبیب تنم به سان خلال آمد از خیال خلیل بتی که قدش چون قول عاشق آمد راست مهی که قولش چون پشت عاشق آمد کیل، قطران (از فرهنگ رشیدی و آنندراج)، ، در نسخۀ سروری به معنی آرزومند گفته، (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج)، آرزومند و صاحب آرزو رانیز گویند، (برهان)، گلیم و پلاس پوش را هم گفته اند، (برهان)، گلیم و پلاس پوش، (ناظم الاطباء)، نمد، (فرهنگ فارسی معین)، نمد، پلاس، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، رجوع به کیل دارشود، پوست بز، (فرهنگ فارسی معین)، هلهله، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، - کیل زدن، با هم آواز مخصوص برآوردن زنان خاصه زنان روستایی در شادی عروسی و جز آن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، - کیل کشیدن، آوازی خاص برآوردن زنان قبایل کرد و لر در عروسی ها و جشنها، آوازی که زنان روستایی برآرند هم آهنگ نشانۀ وجد و سرور را در عروسیها و غیره، هلهله کردن، (در چهارمحال) قیه کشیدن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ، در لهجۀ مردم شهرستانک، جوی، نهر، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، شیار، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، جلگۀ وسیع، (از فهرست ولف) : بنه برد گر کیل و او برهنه همی بازگردد زبهر بنه، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2517)
بندری است در آلمان غربی بر کنار دریای بالتیک که 270000 تن سکنه دارد. در این شهر صنعت کشتی سازی و ماهیگیری رواج دارد. کانال کیل از مصب رود لب، دریای بالتیک را به دریای شمال متصل می سازد. (از لاروس)
میوه ای است صحرایی زردرنگ، و گاهی سرخ می شود، و کیلک و کهین نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). نام میوه ای است صحرایی شبیه به آلوچه و سیب کوچک، و آن را در خراسان علف شیران و علف خرس گویند و به عربی زعرور و درخت آن را شجرهالدب خوانند و کیل سرخ نیز گویندش، و بعضی گویند زعرور یونانی است نه عربی، و الله اعلم. (برهان). میوه ای است صحرایی زرد و سرخ می شود، و آن را کیلک نیز می گویند و به کیالک مشهور است. (از آنندراج). زالزالک. کیالک. کیلک. کیلو. (فرهنگ فارسی معین). عنب الدب و زعرور. (ناظم الاطباء) : حسود گفتۀ بسحاق گو بگوی جواب که پیش ما کیل و به به هم نخواهد ماند. بسحاق اطعمه (از فرهنگ رشیدی). - کیل سرخ، زالزالک. (فرهنگ فارسی معین). ، ازگیل. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)