جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کیف کردن

کیف کردن

کیف کردن
لذت بردن، نشئه گرفتن، یا کیف کردن با کسی. با او آرمیدن باوی جماع کردن
فرهنگ لغت هوشیار

کیف کردن

کیف کردن
در تداول عامه، لذت بردن. حال کردن. لذت بردن، چنانکه از قلیانی یا غذایی یا آوازی یا هوای خوشی. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). لذت بردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کیف شود.
- کیف کردن با کسی، با او در لذتی شریک بودن. (فرهنگ فارسی معین).
- ، با او آرمیدن. با وی جماع کردن. (فرهنگ فارسی معین).
، مسرور شدن، چنانکه از کاری و پیش آمدی. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، نشئه و سکرگونه ای یافتن، چنانکه از بعضی مسکرات و مخدرات. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نشئه گرفتن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کیف (مدخل ِ نخست) شود
لغت نامه دهخدا

کشف کردن

کشف کردن
یافتن، آشکاراندن آشکار کردن آشکار ساختن پیدا کردن: یکی جریده اعمال خود نکردم کشف هزار کس را کردم بمدح (حساب) مستغرق. (انوری)، بر طرف کردن زایل کردن: اگر امروز سد این ثلمت و کشف این کربت نکنیم فردالله ما را از انقیاد و تتبع مراد او چاره نباشد، (مرز بان نامه)
فرهنگ لغت هوشیار

کیف بردن

کیف بردن
سر مست شدن خوشی داشتن مزه داشتن لذت بردن: باید از زندگی کیف برد
کیف بردن
فرهنگ لغت هوشیار