جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کید آور

کین آور

کین آور
بهادر. غضبناک و جنگجو. (ناظم الاطباء). جنگاور. جنگجو. رزم آور:
و دیگر از ایران زمین هرچه هست
که آن شهرها را تو داری به دست
بپردازی و خود به توران شوی
ز جنگ و ز کین آوران بغنوی.
فردوسی.
ستاره شناسان و دین آوران
سواران جنگی و کین آوران.
فردوسی.
به چین و به ماچین نمانم سوار
نه کین آوری از در کارزار.
فردوسی.
نه شمشیر کین آوران کند بود
که کین آوری زَاختر تند بود.
سعدی.
رجوع به مدخل بعد شود، انتقامجو:
به سلم و به تور آگهی تاختند
که کین آوران جنگ برساختند.
فردوسی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

کید آوردن

کید آوردن
حیلِه کردن، فَریب دادن، کَلَک زدن، غَدر کَردَن، شَید آوَردَن، تَرفَند کَردَن، حُقِّه زَدَن، نِیرَنگ ساختَن، گُربِه شانِه کَردَن، تَبَندیدَن، مَکر کَردَن، دَستان آوَردَن، اَورَندیدَن، فَریفتَن، تُنبُل ساختَن، نارُو زَدَن، گول زَدَن، پُشتِ هَم اَندازی کَردَن، سالوسی کَردَن، غَدر اَندیشیدَن، خُدعِه کَردَن، غَدر داشتَن، چَپ رَفتَن، مُکایِدَت کَردَن
کید آوردن
فرهنگ فارسی عمید