معنی کهنه کار - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با کهنه کار
کهنه کار
- کهنه کار
- قدیمی، آزموده مجرب ماهر: اما زن و شوهر کهنه کار بزودی فهمیدند که باید در این میان نقش ظاهرا بیطرفانه ای بازی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
کهنه کار
- کهنه کار
- آزموده. کارآزموده. مجرب. مقابل تازه کار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، سخت گربز. گربز. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
کهنه لار
- کهنه لار
- دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لار است و 727 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
کهنه کاری
- کهنه کاری
- حالت و چگونگی کهنه کار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کهنه کار بودن. مجرب بودن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کهنه کار شود
لغت نامه دهخدا
کهن کار
- کهن کار
- کهنه کار. باتجربه. که در کاری تجربه و سابقۀ ممتد دارد:
کهن کاران سخن پاکیزه گفتند
سخن بگذار، مروارید سفتند.
نظامی.
رجوع به کهنه کار شود
لغت نامه دهخدا