جدول جو
جدول جو

معنی کولاک کردن

کولاک کردن((کَ دَ))
متلاطم شدن امواج دریا، هنگامه به پا کردن
تصویری از کولاک کردن
تصویر کولاک کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کولاک کردن

کولاک کردن

کولاک کردن
کوهاک کردن متلاطم شدن امواج دریا، معرکه کردن کار بزرگی انجام دادن
فرهنگ لغت هوشیار

کولاک کردن

کولاک کردن
متلاطم شدن امواج دریا. (فرهنگ فارسی معین). منقلب و طوفانی شدن دریا یا هوا که با برف و سرما همراه باشد. و رجوع به کولاک زدن شود، در تداول عامه، معرکه کردن. کار بزرگی انجام دادن. (فرهنگ فارسی معین). عملی نمایان و شایان تحسین انجام دادن
لغت نامه دهخدا

جولان کردن

جولان کردن
دور گردیدن گرد بر آمدن گردیدن، تاخت کردن تاختن
جولان کردن
فرهنگ لغت هوشیار

کوتاه کردن

کوتاه کردن
کم کردن طول یا ارتفاع چیزی، کاستن، قطع کردن
کوتاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار