جدول جو
جدول جو

معنی کوچ نشین

کوچ نشین((نِ))
مهاجر، محل کوچ، مرکز مهاجرت
تصویری از کوچ نشین
تصویر کوچ نشین
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کوچ نشین

کوچ نشین

کوچ نشین
آنکه از وطن خود به شهر دیگر کوچ کرده و در آنجا مسکن گزیده، ماوی و مسکن عده ای که از وطن خود کوچ کرده اند
کوچ نشین
فرهنگ فارسی عمید

کوچ نشین

کوچ نشین
فاتولیده فرا رفته مهاجر مستعمره نشین: کلاه کوچ نشینان انگلیسی بیش از همه پس معرکه بود، محل کوچ مرکز مهاجرت مستعمره: در آن روزگار اتباع انگلیسی که در کوچ نشینهای خارج از کشور زندگی میکردند از امتیازات و حقوق بسیاری محروم بودند
فرهنگ لغت هوشیار

کوه نشین

کوه نشین
کسی که در کوه ساکن باشد. آنکه در کوهستان زندگی کند: شکانیان، قومی شبانکارۀ کوه نشین اند. (فارس نامۀ ابن البلخی ص 167).
ایمن از کوه نشینان به گذر
باد آبان شوم ان شأاﷲ.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

خوش نشین

خوش نشین
کسی که راحت نشسته و جای بسیاری را متصرف کرده است
خوش نشین
فرهنگ لغت هوشیار

کاخ نشین

کاخ نشین
آنکه در کاخ و عمارت عالی زندگی می کند، کنایه از مرفه، ثروتمند، برای مِثال از حادثه لرزند به خود کاخ نشینان / ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم (صائب - لغت نامه - کاخ نشین)
کاخ نشین
فرهنگ فارسی عمید

کاخ نشین

کاخ نشین
آنکه در قصر اقامت دارد شاه امیر: (از حادثه لرزند بخود کاخ نشینان ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم) (صائب)
کاخ نشین
فرهنگ لغت هوشیار

کرد نشین

کرد نشین
حوزه ای که محل اقامت کردان است: (قسمت اعظم منطقه های کرمانشاه و کردستان را که همه کرد نشین و زنانشان طبق رسم آبا اجداد بی حجاب بودند زیر پا زده بود)
کرد نشین
فرهنگ لغت هوشیار

خوش نشین

خوش نشین
آن که در هر جا خوشش آید بنشیند و اقامت گزیند، در اصطلاح کشاورزی آن عده از اهالی ده که نه مالک به حساب آیند و نه زارع، به مستأجر نیز اصطلاحاً خوش نشین می گویند
خوش نشین
فرهنگ فارسی معین