جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کنو

کنو

کنو
شرمزده و افسرده وجهه خود را از دست داده: دختر یک باره کنف شد و احساس حقارت شدیدی کرد، دارای چین و چروک و کثیف شده (پارچه و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار

کنو

کنو
بنگ را گویند وبه عربی ورق الخیال خوانند. (برهان). کنب و کنف است که بنگ باشد و تخم آن را کنودانه و شاه دانه گویند. (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از جهانگیری). کنب. (فرهنگ رشیدی). اسم فارسی ورق الخیال است. (فهرست مخزن الادویه). بنگ. (ناظم الاطباء). کنب. کنف. قنب (معرب). رجوع به کنف شود. (فرهنگ فارسی معین) : الابق، رسن که از پوست کنو است. (مهذب الاسماء). رجوع به کنف شود
لغت نامه دهخدا

کنو

کنو
دهی از دهستان حومه بخش سروستان است که در شهرستان شیراز واقع است و 330 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

بنو

بنو
غله درو کرده توده ساخته خرمن گندم و جو و کاه و مانند آن، غله
بنو
فرهنگ لغت هوشیار