جدول جو
جدول جو

معنی کنار کشیدن

کنار کشیدن((~. کَ دَ))
دست از کاری کشیدن
تصویری از کنار کشیدن
تصویر کنار کشیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کنار کشیدن

کار کشیدن

کار کشیدن
کار کشیدن از کسی، او را بکار واداشتن
لغت نامه دهخدا

عنان کشیدن

عنان کشیدن
زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
عنان کشیدن
فرهنگ فارسی عمید

عنان کشیدن

عنان کشیدن
زمام مرکب را کشیدن یا عنان خود را کشیدن، کف نفس کردن
عنان کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

کارد کشیدن

کارد کشیدن
بر آوردن کارد از غلاف یا جیب و بکار بردن آن برای ضربت زدن بکسی یا بریدن و تراشیدن: (کارد بکشیدم و الف را از (قرابت) حک کردم (قربت) شد)
فرهنگ لغت هوشیار

کباب کشیدن

کباب کشیدن
بر آوردن کباب از سیخ و گوشت از دیگچه و غیره: (یک روز نمی کشی شرابی کز لخت جگر کشم کبابی) (ظهوری)
کباب کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

کنده کشیدن

کنده کشیدن
(کشتی) عمل بکار بردن فن کنده در کشتی کنده بالا کشیدن: کنده اش را بکش و بر سر خاکش انداز، بعد از آن شد مخالف کش و پاکش انداز، (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار