عنان کشیدن عنان کشیدن زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن فرهنگ فارسی عمید
کارد کشیدن کارد کشیدن بر آوردن کارد از غلاف یا جیب و بکار بردن آن برای ضربت زدن بکسی یا بریدن و تراشیدن: (کارد بکشیدم و الف را از (قرابت) حک کردم (قربت) شد) فرهنگ لغت هوشیار
کباب کشیدن کباب کشیدن بر آوردن کباب از سیخ و گوشت از دیگچه و غیره: (یک روز نمی کشی شرابی کز لخت جگر کشم کبابی) (ظهوری) فرهنگ لغت هوشیار
کنده کشیدن کنده کشیدن (کشتی) عمل بکار بردن فن کنده در کشتی کنده بالا کشیدن: کنده اش را بکش و بر سر خاکش انداز، بعد از آن شد مخالف کش و پاکش انداز، (گل کشتی) فرهنگ لغت هوشیار