جدول جو
جدول جو

معنی کمپوت

کمپوت((کُ))
میوه ای که در شربت قند یا شکر پخته باشند
تصویری از کمپوت
تصویر کمپوت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کمپوت

کمپوت

کمپوت
میوه ای که در شربت قند پخته شود، کنسرو این مادۀ خوراکی
کمپوت
فرهنگ فارسی عمید

کمپوت

کمپوت
میوه ای که در شربت قند یا شکر پخته شده و آن اقسامی دارد
کمپوت
فرهنگ لغت هوشیار

کمپوت

کمپوت
میوه ای که در شربت قند یا شکر پخته شده، و آن اقسامی دارد: کمپوت آلبالو، کمپوت به، کمپوت توت فرنگی، کمپوت تمشک، کمپوت سیب، کمپوت گلابی، کمپوت گوجه. (فرهنگ فارسی معین). کمپت. خوشاب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

کاپوت

کاپوت
روکش فلزی متحرک بر روی موتور و در جلو اتومبیل، در پزشکی پوشش پلاستیکی نازک که در موقع مقاربت جنسی برای جلوگیری از بارداری یا انتقال بیماری های عفونی روی آلت تناسلی مرد کشیده می شود
کاپوت
فرهنگ فارسی عمید

کاپوت

کاپوت
فرانسوی پوشن در خود رو، ابریشمی (غلاف حافظه گویش گیلکی) روپوش فلزی موتور اتومبیل، کروک درشکه، حفاظی از لاستیک و غیره که برای احتراز از مبتلی شدن بامراض مقاربتی در هنگام آرمش بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار

کاپوت

کاپوت
روپوش فلزی موتور اتومبیل، پوشش لاستیکی بسیار نازک برای آلت تناسلی مرد در هنگام آمیزش جنسی، کاندوم
کاپوت
فرهنگ فارسی معین